به نام من درتاریکی تو
در نجابتت آن هنگام که از قیلوله ای ناب برخاسته ای
آن هنگام که مرا در ابدیت یک شعر؛
در فتح یک سکوت مداوم
ودر انتهای یک بی رنگی مطلق
به اقتدار رسانده ای
بیا به پاس آخرین تنفس های مسکوت
در جنگل آهن و وهم
رها کن این دم بی بود نا به جای
- سنگواره های زمان
سنگینی خاطره ایست در من
از شمارش دوران بلوغی ناب
و سکوتی سنگین از حماسه های تهی
اعجوبه قرن سیاه
این بی نجابتِ تلخ
سزای کدام سخاوت ناپخته بود ؟
...
.......
...........
۸۴/۸/۱۶