رقصید
پر زد؛رمید
از لب انگشت او پرید
{سکه}
گفتم:خط
پروانه ی مسین
پرواز کرد
چرخید چرخید
پرپر زنان چکید؛کف جوی پر لجن
تابید؛سوخت فضا را نگاهها
بر هم رسید
در هم خزید
در سینه عشق های سوخته فریاد می کشید:
ای یاس.ای امید
آسیمه سر به سوی سکه تاختیم
از مرز هست و نیست
تا جوی پر لجن
با هم شتافتیم
آنگه نگاه را به تن سکه بافتیم.
پروانه مسین
آیینه وار؛بر پا نشسته بود؛در پهنه لجن
و هر دو روی آن
خط بود
خطی به سوی پوچ خطی به مرز هیچ
اندوه لرد بست
در قلبواره اش
و خنده را شیار لبانش مکید و گفت:
ــ پس....نقش شیر؟
رویید اشک
خاموش گشت؛خاموش
گفتم:
ـــ کنام شیر لجن زار نیست؛نیست!
خط است و خال
گذرگاه کرم ها
اینجا نه کشتگاه عشق و غرور است
میعادگاه زشتی و پستی ست.
از هم گریختیم
بر خط سرنوشت
خونابه ریختیم.
نصرت رحمانی